می گفت : " بزرگترین لذّتی که توی این دنیا شناخته ام، استغفار ست .... "
.
.
می گفت : " بزرگترین لذّتی که توی این دنیا شناخته ام، استغفار ست .... "
.
.
دیشب خلاف عادت، از بی اخلاقی دوستان عصبانی شدم .. و برخورد تندی کردم .. مدّت ها بود که هرگز عصبی نشده بودم .. هرگز .. باری لازم بود نهیبی بزنم .. ولی نه به قدر آن که دیشب رخ داد ..
.
.
بعضی هستند که دوست دارند بقیه را هم فاسد کنند .. می خواهند قبح گناهی که از خودشان سر می زند را در نظر بقیه عادی جلوه دهند .. انگار که اگر بقیه به راه آنها بروند، چیزی از گناهشان کم می شود .. خداوند در سوره ی نور می فرماید :
إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ .. وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ!
آن ها که دوست دارند کار قبیحی را در نظر مومنین شایع و عادی سازند، در دنیا و آخرت عذابی سخت بر آنان ست ..
.
.
پ.ن: راستش وقتی اینجا تذکّری می نویسم دلیل برین نیست که خودم از آن بری هستم .. انّی ما ابرّی نفسی .. ان النفس لامّاره بسوء .. الّا ما رحم ربّی ..
می گفت خدا خیلی شریک خوبیه! .. اگر تو معامله سهمی برای خودت بخوای، میگه برو همه ش برای خودت .. من هیچی ش رو نمی خوام ! ..
.
.
اللهم انی اعوذ بک من شرّ نفسی ...
.
.
سه شب ست که در مجموع کمتر از ده ساعت خوابیده ام. پاریس بودم. برای اجلاس اتحادیه ی انجمن های اسلامی اروپا ... بیش از سی ساعت بحث و جدل و استراتژی .. برای بازگرداندان انجمن های اسلامی به بچه های به واقع سلیم النفس ... به سید می گفتم :
"دیده ای این سیگاری ها چطور توی جمع همدیگر را پیدا می کنند؟ .. آدم های مومن هم با یک نگاه، یک حس ِ پنهان مشترک، به سمت هم می آیند .. طوری که انگار سال هاست که .. القلب یهدی الی القلب .. "
.
.
یا ربّ اکفنی ِ الشّرور
و افات الدهور
و اسئلک النجاة یوم ینفخ فی الصور ...
.
" مگر اینکه کسانی بخواهند از راههای غیرقانونی عمل کنند همچنانکه برخی در سال 88 اینطور عمل کردند و برای مردم و کشور مزاحمت و ضرر بوجود آوردند و برای خودشان نیز در زمین و در ملاءاعلی، اسباب سرشکستگی و بدبختی فراهم کردند ... "
حضرت آقا .. در دیدار با مردم قم ..
.
.
دوباره به بیست ساعت ِ آخر در تهران می رسم. اینبار ولی خلاف همیشه، تنها در خانه نشسته ام. نه می خواهم کسی را ببینم نه جایی بروم و نه حوصله ای حادثه ای خاص را دارم ... همه می پرسند اینبار که بروی دوباره کی می آیی؟. و به همه جواب های متفاوتی می دهم ..
..
.
به قول برادر وحید : " این دم ِ رفتنت، همه پنچر می شوند و انگار تهران سخت می گذرد". برایش جمله ای از کتاب "بار دیگر شهری که دوست داشتم" می خوانم که :
شهرها را نبود ِ ما غریب نمی کند ...
.
.
می فرماید "قد افلح من زکّاها .. "، یعنی رستگار شد آن کس که نفسش را تزکیه کرد ..
و ادامه می دهد که : "و قد خاب من دسّاها ... ".
و نومید شد آن کس که "دسّاها"، نفسش را رها کرد ...
..
دسّاها متضاد ِ زکّی هاست .. یعنی کسی که واداده ست .. کسی که بریده ست .. بی خیال شده ست ...
.
.
باید استقامت داشت .. مراقب بود ..
.
شهردار گفته ست : " گربه های پایتخت از موش ها می ترسند ... ".
و توضیح داده ست که موش ها در کانال ها و جوی ها و گل و لای، آنقدر چاق و فربه شده اند که گربه ها، میان کوچه ها تک استخوانی ایستاده اند و چون بید بر سر ایمان خویش می لرزند !! ...
.
.
بهتر ازین نمی شود تهران را توضیح داد این روزها ...
.