گاهی اشتباه ها در اثر جهالت ست. از نداشتن معیار در تشخیص درستی یا نادرستی فعلی. از ناتوانی آدمی در تمییز حق و باطل. حتی از متناقض بودن اصول ِ ذهنی. یعنی دو طرف ِ یک موضوع برای آدم علی السویه ست. و یک طرف را انتخاب می کند که اشتباه ست .. ممکن است بعدها آدم متوجه شود و اصلاح کند. یا شاید هم هرگز متوجه نشود. "فرقان" نعمتی ست که خداوند به بندگان صالح خود عطا می کند که در کوره راه ِ این دو راهی ها نیفتند ...
ولی بیشتر اشتباه ها، در اثر سرکشی نفس ست. یعنی آدم می داند که کاری که می کند غلط ست. می داند دروغ خوب نیست. این تهمت ست. آن حسادت ست. ضایع کردن حقوق دیگران ست. خوب می داند. ولی به دلیل منفعت های ظاهری، این خط قرمزها را در می نوردد .. اینطور اصول ِ ذهنی اش را تباه می کند. بعد شروع می کند اصول ذهنی اش را مطابق این سرکشی های نفس چیدن .. خط کشی ِ روحی اش می شود شُحِّ نفس ش .. آنقدر که می بینی دیگر به هیچ چیز آنقدر پایبند نیست ..
.
.
اصول گرایی این نیست که آدم اصول را دوست داشته باشد! یا سعی کند به آن ها عمل کند ... اصول گرایی یعنی اصول برای آدم بی قیمت باشد. با هیچ چیز دیگر قابل معامله نباشد.
اینکه کسی ترجیح می دهد انتخابات را ببازد، ولی به کسی تهمت نزند. یا دست به جانب اجنبی دراز نکند. یا ترجیح می دهد در معامله ای متضرر شود، ولی به طرف گفته باشد که این جنس، فلان اشکال را دارد .. یا در ازدواج، بیشتر حواسش به این موضوع باشد که به طرف بگوید که فلان ایرادها را دارد ..
.
.
پ.ن: حق گرایی حالت ِ ویژه ای است که آدم را عاقبت رستگار می کند ..
.